ادبیات و فرهنگ
شب گذشت از لحظه ی دیدار و من چشم انتظارم
تلخ می پیچم که توفان دیده ابری بی قرارم
آسمان بر خانه ام افتاده بی مهتاب و ، شبنم
می رسد شاید بشوید اشک های انتظارم
شور زارِ ساحلم در موج های قحط سالی
تک درختی در بیابان های سردِ بی بهارم
زیر نخلِ سر بلندت « بادچینی » می کند دل
خرّم از شیرینیِ خرمای نامت روزگارم
آفتاب و سایه ات را دوست می دارم کجایی ؟
ای جمالت آفتاب و چترِ مویت سایه سارم
خاطراتِ کودکی را برده سیلابِ حوادث
باز هم درخواب ها یم خواب می بینم « بُنار » م
برازجان - خرداد 1386
بُنار = روستای بنار آب شیرین در 17 کیلومتری غرب برازجان